گروه فرهنگي- امیر ابیلی: از مراسمهای پیدرپی تقدیر، تجلیل و تکریم معاونت سیما از سریالسازان رسانهی ملی چند روزی هست که میگذرد و به طور مفصل در رسانههای نوشتاری کشور به نقد این موضوع پرداخته شده، اما هنوز جای خالی یک نگاه راهگشاتر و عمیقتر در این زمینه حس میشود.
رسانههای نوشتاری کشور خصوصا سایتهای اینترنتی، اکثرا با یک نقد سطحی و کلی از این موضوع عبور کردند و به موشکافی دلایل این ماجرا نپرداختند. ابتدايیترین و سریعترین برداشتی که میتوان از این جلسات معاونت سیما کرد، دهنکجی به تمام نیروهای انقلابی و حزباللهی است که ماههاست شدیدترین انتقادها را خصوصا به سریال موهن "ساختمان پزشکان" مطرح كردهاند و حالا با تکریم سازندگان این اثر از سوی مدیر بزرگترین دستگاه رسانهای و فرهنگی کشور روبهرو هستند. اما چرايی بروز و ظهور چنین اتفاقاتی قطعا دلایل مهمتری دارد، دلایلی که یکی از مهمترین نقاط ضعف سیستم فرهنگی امروز کشور است.
جناب دارابی در جلسهی تقدیر از عوامل سریال "ساختمان پزشکان" گفتهاند: «در یک جلسهای بودم به دوستان گفتم برادران قاسم خانی شناسنامه و هویت کارشان روشن است. ما نیاز داریم در نسل نویسندگان حوزه طنز کارهای ویژهای انجام شود. در شبکه، معاونت سیما و... برنامه ریزی کنیم، کارگاههایی را بگذاریم که نسل نویسندگان طنز ما گسترش پیدا کند. یکی از توقعهایی که از آقای قاسم خانی است، تربیت نسل نویسندگان طنز هست. اگر او وقت بگذارد، ما هم حمایت میکنیم. این یک نیاز ملی در جامعه ما است.»
چنین تعریف و تمجیدهای مبالغهآمیزی از کسی چون پیمان قاسمخانی توسط معاون سیما دو دلیل میتواند داشته باشد. اول اینکه واقعا جناب دارابی شیفتهی آثار این جماعت روشنفکر است که اگر به کارنامهی کاریاشان نگاهی بیندازیم، جز تخریب باورها و اعتقادهاي مردم و تمسخر و تخریب قشر مذهبی جامعه چیز دیگری مشاهده نمیکنیم، و دیگری اینکه جناب دارابی از کارنامهی کاری هنرمندان فعال در سازمان تحت مدیریتش بیخبر است و به دلیل بیاطلاعی چنین موضعگیریهايی ميكند. وي گفته است "برادران قاسم خانی شناسنامه و هویت کارشان روشن است" اما آیا واقعا جناب دارابی از شناسنامه و هویت کار امثال قاسمخانیها با خبر است؟
این دو مشکل، مشکلات اصلی امروز سیستم عریض و طویل فرهنگی کشور هستند، که این روزها نمود بیشتری هم پیدا کردهاند. یکی مدیران بهظاهر انقلابی که واقعا اعتقادی به انقلاب و آرمانهای آن ندارند و دیگر، مدیرانی که تا پیش از این جزو مدیران سیاسی درجهی دو مملکت بودند و امروز به حساسترین نقاط فرهنگی کشور تکیه زدهاند، بدون اینکه واقعا دانشی از این حوزه داشته باشند و حتی اگر واقعا نیروهای معتقدی هم باشند، به دلیل دانش ناکافی بیشتر باعث تخریب هستند تا پیشرفت. اتفاقا امروز برای هر دو گروه هم مثالهای شاخصی وجود دارد.
این اواخر دو فیلم در سینماهای کشور اکران شد که جهتگیریهای ضدانقلاب آنها به وضوح قابل ردیابی بود، یکی "قصهی پریا" که در سری اکران گذشته روی پرده بود و این روزها از دور اکران خارج شده و دیگری "زندگی با چشمان بسته" که همین روزها در حال اکران است. با قوت و ضعفهای فنی این دو اثر و همچنین حواشی پیرامونشان کاری ندارم. مهم جهتگیریهای سیاسی این دو اثر است که آنقدر گلدرشت است که بر هیچ بینندهای پوشیده نیست.
نکتهی جالب در مورد این دو فیلم، وضعیت و جایگاه نویسندگان این دو اثر است. رحمان سیفی آزاد نویسندهی "قصه پریا" مدیر فیلم و سریال شبکهی چهار سیماست و اربابی نویسندهی "زندگی با چشمان بسته" مدیر نظارت و ارزشیابی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دولت نهم بوده است، یعنی باید مجوز اکران فیلمها را صادر میکرده. این یعنی کسانی در این مملکت مسئول پخش و اکران فیلم و سریال در تلویزیون و سینما هستند که در واقع اعتقادی به اصول پذیرفتهشده و حیاتی نظام اسلامی ندارند و وقتی خودشان بخواهند اثری تولید کنند، جهتگیریهای تقابلي آن به وضوح مشهود است.
برای گروه دوم از مدیران هم بهترین گزینه خود معاونت امروز سیماست. دربخش زندگینامهی سایت رسمی جناب دارابی آمده: «سوابق: قائم مقام رئیس سازمان صدا و سیما- معاون امور مجلس و استانهای سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران - معاون پژوهش و برنامه ریزی شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی- معاون امور مراسم و ستادهای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی- معاون اداری و مالی شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی- عضو هيئت امنای شورای هماهنگی تبليغات اسلامی- مدیرکل روابط عمومی وزارت جهاد سازندگی- قائم مقام تعاون ستاد مرکزی مهندس جنگ جهادسازندگی- مسئول واحد جهاد مدارس کشور- مسئول امور استانهای واحد بسیج سازندگی کشور- عضور شورای استانهای کمیته فرهنگی جهاد سازندگی- مدیر کمیته فرهنگی جهاد سازندگی شهر ری»
خب چنین مدیری آنهم با مدرک دکترای علوم سیاسی چرا باید به عنوان رئیس تلویزیون انتخاب شود؟ سابقهی فرهنگی جناب دارابی تا قبل از این چه بودهاست؟ دانش فرهنگی لازم را برای این پست دارند؟ تجربهی فرهنگی را چه؟ خب واضح است که وقتی فردی ناآشنا به قواعد رسانه، مدیر چنین دستگاه فرهنگی بزرگی شود، پیامهای سریالهای شبکههای تحت مدیریتش را با فکس به اطلاع رسانههای خبری میرساند که آنها هم به اطلاع بینندگان برسانند. البته این فقط منحصر در معاونت سیما نیست، طیف وسیعی از مدیران فرهنگی امروز کشور را مدیران سیاسی تشکیل میدهند که بویی از دانش و تجربهی کار فرهنگی نبردهاند.
کلام آخر
این روزها طیف وسیعی از نیروهای انقلابی و قشر مذهبی جامعه، دغدغهی وضعیت فرهنگی جامعه را دارند و غصهی این وضعیت نگران کننده و اسفبار را میخورند، اما برای حل مشکل ابتدا باید مشکل را شناسایی کرد. مطلب مورد اشاره یکی از مهمترین معضلات از میان صدها مشکل ریز و درشت حوزهی فرهنگ کشور است که باید برای حل آن تلاش کرد. تا وقتی مدیران غيرمعتقد و مدیران بیسواد و کارنابلد در رأس دستگاههای فرهنگی مملکت باشند وضع از این بهتر که نخواهد شد که هیچ، روزبهروز بحرانیتر هم میشود.
شاید اگر روزی افرادی مثل صحت و قاسمخانی در صدا و سیمای نظام اسلامی مورد تقدیر قرار میگرفتند، اقدام انقلابیتری میکردیم، کار به اینجا نمیکشید.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : نگاهی قرمز, مدیريت فرهنگی کشور, مدیران سیاسی درجهدو, رئیس دستگاههای فرهنگساز, مراسمهای پیدرپی تقدیر, تجلیل معاونت سیما, سریالسازان رسانهی ملی, رسانههای نوشتاری کشور, نگاه راهگشا, دغدغهی وضعیت فرهنگی, ,